جدول جو
جدول جو

معنی چپ چپی - جستجوی لغت در جدول جو

چپ چپی
(چَ چَ)
شفت. یکی از سه گونه آل که در جنگل های ارسباران است. درخت راهن. درخت سرخک. درخت طاقدانه. درخت قرانیا. درخت حب الشوم. شجرالقراصیه، میوۀ درخت چپچپی. راهن. سرخک. طاقدانه. قرانیا. حب الشوم. قراصیه. رجوع به شفت شود
لغت نامه دهخدا
چپ چپی
شفت
تصویری از چپ چپی
تصویر چپ چپی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپ چشم
تصویر چپ چشم
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، دوبین، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ روی
تصویر چپ روی
با سیاست دولت مخالفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ چاب
تصویر چپ چاب
صدای بوسیدن، صدای بوسیدن کسی با وضعی صدادار، صدای بوسه های پی در پی، صدای دهن در وقت خوردن یا نوشیدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
غارت گر، یغماگر
فرهنگ فارسی عمید
(چَ پَ)
چاپارچی. فراش پست. غلام پست. پیک. نامه رسان. برید. رجوع به چپر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش حومه شهرستان زنجان که در 66هزارگزی شمال باختری زنجان و60هزارگزی راه تبریز به زنجان واقع شده. کوهستانی وسردسیر است و193 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ / پُو)
چپوگر. غارتگر. چپاولچی. چپاولگر. یغماگر. تاراجگر. یغمائی. ناهب. نهاب. رجوع به چپاولگر و غارتگر و یغماگر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چُ)
لفظی است تحقیر را. اصطلاح عامیانه ای در مورد تحقیر وتمسخر مخاطب. اصطلاح تحقیر که بیشتر مازندرانیان را گویند: چپ چس مازندران
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
بازیچۀ اطفال است، دارای دسته و سری که ظرف کوچک بستۀ میان تهی است و در آن چند دانه ریگ است و بچه ها آنرا تکان داده از صدای آن لذت میبرند. (فرهنگ نظام). جق جقه
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
تندروی. پیروی از افکار چپ. در صف مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن. رجوع به چپ و چپی و چپ رو شود
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
چکاوک و قبره. (در تداول مردم شوشتر به نقل از نسخۀ خطی لغات شوشتری) ، کارد یا چاقوی مخصوص آشپزخانه. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه)
لغت نامه دهخدا
(چَ تِ)
دهی از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 54 هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 49 هزارگزی خاور راه خرم آباد به اندیمشک واقع است. محلی است کوهستانی و گرمسیری که 260 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ چم تپی. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن فرش و راهش مالرو است. ساکنین این محل از طایفۀ خدمه میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
ترکی تاراجگر غارتگر یغماگر تاراج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپچپ
تصویر چپچپ
صدای بوسه آواز بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ روی
تصویر چپ روی
تند روی، مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
تاراج کننده، غارتگر، یغماگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاپ چی
تصویر چاپ چی
چاپ کننده، کارگر چاپ خانه
فرهنگ فارسی معین
چپاولگر، غارتگر، یغماگر، چپاولچی، تاراجگر، یغمایی، دزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تندروی، افراطی گری، افراطی گرایی، خلاف ورزی، ناسازگاری، نسازمی، مخالفت خوانی، چپ گرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چپه چپه
فرهنگ گویش مازندرانی
چه چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب پا، پشت پا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
باب دل، مورد دلخواه
فرهنگ گویش مازندرانی
دوبین لوچ
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای گل شیپوری زرد رنگ، گل پامچال
فرهنگ گویش مازندرانی
کج و کوله
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج برشته شده که از آن شیرینی برنجی درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
در گوشی، نوعی سخن گفتن بین دو نفر که ار آن بوی توطئه و تپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی برای محکم کردن تور در دریا
فرهنگ گویش مازندرانی
هر چیزی که صدای غیرمتعارف دهد، اسباب بازی بچه ها، نوعی.، لاغر، آدم بی ثبات، نر و ماده ی دکمه، چمباتمه، دو زانو
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه راهافتاده، کسی که در راه رفتن تعادل ندارد، کسی که.، کوهی در جنوب باختری شهرستان کتول که به ارتفاع، ۱۲۳ متر
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلوی چپ، سمت چپ بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
با احساس چسبناکی، چسبنده، چسبناک، به طور لزج، لغزنده، بی کیفیّت
دیکشنری اردو به فارسی